ازدواج حضرت زهرا سلاماللهعلیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام
مـاه ربـیع کـرده تـجـلاّ مـبـارک است مـاه سـرور اهـل تـولاّ مـبـارک اسـت جشن وصال حیدر و زهرا مبارک است این جشن ازدواج به مولا مبارک است از فیض وصل فاطمه دلشاد شد عـلی خـیـزیـد و کـف زنـیـد دامـاد شد عـلی امروز مهر و ماه به هم مقـترن شوند حوران عـرش خـادمۀ بوالحسن شوند جن و ملک به خاک درش بوسه زن شوند محصول این زفاف حسین و حسن شوند روز و شب عروسی زهرای اطهر است عـاقـد خدا و احمد و داماد حیدر است آدم بـه بــزم وصـل شـــه اولــیــا بـیـا از بــاغ خُـلـد بـا هــمــۀ انــبــیــا بـیــا بـا انـبـیــا بـه بــزم شــه اولــیــا بــیــا مـریـم تـو بـا زنـان بـهـشـتـی بـیـا بـیا حوران عرش روی در این خانه میکنند با خـنـده موی فـاطمه را شانه میکنند دامـاد را هــمـاره ز سـوی خـدا سـلام بـر این دو زوج از هـمـۀ انـبـیـا سلام بر این عروسی از علی مرتضی سلام بـر یــازده سـتـارۀ بــرج هــدی سـلام این ازدواج علـّت ابـقـای مکـتب است بالله قـسـم طـلـیـعـۀ مـیـلاد زینب است حُـسـن خـدا به روی عـلـی دید فاطمه بـشکـفـت همچـو لاله و خـندید فـاطمه در چـشــم آفـتـاب درخـشـیـد فــاطـمـه بنت اسـد عـروس تـو گـردیـد فـاطـمه لبخـنـد زن به چـهـرۀ نـورانی عروس اوّل بزن تو بوسه به پیـشـانی عروس امشب ستاره میچکد از چرخ آبنوس در محضر علی به سر حجـلۀ عروس بازآ خدیجه بر در آن حجله کن جلوس دست عروس و صورت داماد را ببوس قلب تو منجلی شده امشب مبارک است داماد تو علی شده امشب مبارک است عالم از این خبر همه خُـلد مخـلّد است دامـادی ولّـی خــداونــد سـرمـد اسـت این جان احمد است که داماد احمد است دامـاد نـه بـگـو که تـمـام مـحـمّد است اینجا عروس، دخت رسول مکرّم است مهـریّهاش شفاعت خلق دو عالم است امشب چه با صفاست حـرمخـانۀ علی نـامـوس کـبـریـا شـده ریـحـانـۀ عـلـی کـوثـر قـدم نـهـاده بـه کـاشـانـۀ عـلـی لـبــریــز نــور آمـده پـیـمــانــۀ عــلـی در حـجـلـۀ زفــاف مـحـمـّد قــدم نـهـد دست عـلیّ و فـاطمه را دست هم دهد قـلـب عـلی از آنهـمـه عزّ و وقـار زد لـبـخـنـد اشــتـیـاق بـه دیــدار یــار زد بـر بـاغ آرزویـش نـسـیــم بــهــار زد کـم کـم نـقـاب از رخ زهـرا کـنار زد خـورشید آسـمان هـدی را نظاره کرد لا حول گفت و روی خدا را نظاره کرد لبخند زد و ز شوق که این همسر من است یا جان احمد است که در پیکر من است اُمّ الائـمـّه فـاطـمـۀ اطـهــر مـن اسـت من روز حشر ساقی و این کوثر من است ای هـسـتـی امـام ولایت خـوش آمـدی ای مـادر تـمـام ولایـت خــوش آمـدی بـگـذار پـا بـه دیـدهام ای نــور دیـدهام کز اشک شوق گُل سرِ راه تو چـیدهام از هرچه دل بریده به وصلت رسیدهام خـوش انـتـظـار آمـدنـت را کـشـیـدهام دارالولای کوچک من گلشن از تو شد بیت علی نه قلب علی روشن از تو شد آئـیــنـۀ خــدای تــعــالای مـن تــویــی مـشعـل فـروز دیـدۀ بـیـنـای من تـویی بالله قـسـم بـهـشت تـمـاشـای من تویی نازم به این مقام که زهـرای من تویی هر وصف تو که زمزمۀ خلق عالم است گویی هزار میوه به یک نخل «میثم» است |